سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بازی زندگی

 

عدسی وقت پختن از ماشی

روی پیچید و گفت این چه کسی است

ماش خندید و گفت غره مشو

زانکه چون من فزون و چون تو بسی است

هرچه را می پزند خواهد پخت

چه تفاوت که ماش یا عدسی است

جز تو در دیگ هرچه ریخته اند

تو گمان می کنی که خار و خسی است

زحمت من برای مقصودی است

جست و خیز تو بهر ملتمسی است

کارگر هرکه هست محترمست

هر کسی در دیار خویش کسی است

فرصت از دست می رود ، هشدار

عمر چون کاروان بی جرسی است

هر پری را هوای پروازی است

گر پر باز و گر پر مگسی است

جز حقیقت هر آنچه می گوییم

هایهویی و بازی و هوسی است

چه توان کرد اندر این دریا

دست و پا می زنیم تا نفسی است

نه تو را بر فراز نیرویی است

نه مرا بر خلاص دسترسی است

همه را بار برنهند به پشت

کس نپرسد که فاره یا فرسی است

گر که طاوس یا که گنجشکی است

عاقبت رمز دامی و قفسی است

 

 

 

دیوان پروین اعتصامی